( 1017)آدم خاکی زحق آموخت علم |
|
تا به هفتم آسمان افروخت علم |
( 1018)نام و ناموس ملَک را در شکست |
|
کور آن کس که در حق، در شک است |
( 1019)زاهد ششصد هزاران ساله را |
|
پوز بندی ساخت، آن گوساله را |
( 1020)تا نتاند شیر علم دین کشید |
|
تا نگردد گرد آن قصر مَشید |
آدم خاکی زحق آموخت علم: اشاره دارد به آی?:«وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»: سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مىگویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!».[1]
ناموس: حیثیت و شرف، صیت و آوازه.
پوز بند: چیزى مشبک از ریسمان یا شاخههاى نازک درخت که بر دهان گوساله یا بچهى شتر بندند تا شیر نتواند خورد.
زاهد ششصد هزار ساله :مطابق روایات اسلامى، ابلیس پیش از آن که سر از فرمان حق در سجدهى آدم باز زند یکى از علما و زهاد فرشتگان بود و خداى تعالى کار آسمان دنیا (آسمان اول) را بدو سپرده بود و نگهبان بهشت نیز بود، بگفتهى طبرى، ابلیس در پرستش خدا و از حیث علم نظیر نداشت. مطابق بعضى ازین روایات، او در هر آسمان هشت هزار سال عبادت همىکرد و نیز بر زمین، و بنا بروایت دیگر ششصد هزار سال بندگى خدا کرد، بنا بر این «زاهد ششصد هزار ساله» ابلیس است که او را بسبب جهل و بىخبرى از حقیقت آدم گوساله نیز خوانده است و آن «پوز بند» که مانع کشیدن شیر علم گشت، کبر و خود بینى ابلیس است که خود را از آدم برتر پنداشت براى آن که او از آتش و آدم از خاک بود، جهت استدلال نیز همین است زیرا کبر ابلیس ناشى ازین بود که صورت و اصل و نژاد را مناط فضیلت پنداشت و آدم را سجده نکرد تا ملعون ازل و ابد گشت.
شیر علم: این تعبیر بمناسبت آنست که شیر و لبن در تعبیر خواب علم و دانش است و حضرت رسول آن را بعلم و دانش تعبیر فرموده است. [2]
قصر مشید: نیز کاخ دانش و معرفت و یا قرب حق تعالى است .
( 1017) آدم خاکى از حق تعلیم یافته که دانش خود را تا آسمانها بالا برده است.( 1018) آدم به کورى چشم کسى که با حق مجادله مىکرد بر اثر تعلیم خداوندى بجایى رسید که آبروى ملایک آسمان را بر خاک ریخت.( 1019) و عزازیل زاهد ششصد هزار ساله را چون یک گوساله پوزه بند زد.( 1020) تا نتواند از پستان علم الهى شیر بنوشد و قادر نباشد بگرد آن قصر بلند و با عظمت بگردد.
محتوای این ابیات همانگونه که اشاره شد، این است که انسان با علم و الهامِ حق به مقامی رسید که دانش او آسمان هفتم را نیز شناخت و تمام هستی را فرا گرفت و نام و آوازهاش از فرشتگان هم بیشتر شد، در مقابل، فرشتهای هم بود که مطابق روایات ششصد هزار سال عبادت کرده بود اما سر از فرمان حق پیچید و به آدم سجده نکرد. پروردگار، او (ابلیس) را شایسته آگاهی از علم دین و اسرار غیب ندانست و برایش پوزهبندی ساخت تا نتواند از شیرِ علم دین بنوشد و گرد این قصرِ بلند مرتبه بگردد.
درحقیقت این ابیات دلیل دیگر است بر اینکه امور مادى و صورت جهت امتیاز و فضیلت نیست زیرا فرشتگان مجرد و از نور آفریده شده بودند و آدم از خاک تیره و پست و با این همه او مخصوص بدانش و علم اسما بود و ملایکه که موجودات علوى هستند از آن دانش بىنصیب بودند و آن را از آدم خاکى آموختند و فرمان حق در رسید که آدم را سجود برند.
( 1021)علمهای اهل حس شد پوز بند |
|
تا نگیرد شیر از آن علم بلند |
( 1022)قطره دل را یکی گوهر فتاد |
|
کآن به دریاها و گردونها نداد |
علمهای اهل حس :آگاهی و رشد ذهنی دو صورت دارد: یکی از راه علوم ظاهری و این جهانی است که طبعاً محدود به عالم ماده است و مولانا آن را «علمهای اهل حس» نامگذاری کرده است. دیگری مبتنی بر رابطهْ انسان با پروردگار میباشد که مرحله کمالی آن آگاهی از اسرار غیب است که از آن به، علم عالی یا «علم اهل دل» تعبیر میشود. کسی که علم مادی به نظر او علم میآید همین برایش پوزهبندی میشود که نمیتواند از شیر علم دین بنوشد. ولی میتوان از طریق دل و رابطهْ معنوی به حقایق رسید.
علم بلند: ترجمهى علم اعلى و یا حکمت متعالیه است که نزد حکماء اسلام حکمت الهى و علم الهى نام دارد، در تعبیر مولانا، علوم الهامى و کشف، مراد است.
قطره دل: تشبیه دل به قطره بمناسبت خردى دل است
گوهر: در این جا کنایه از معرفت و یا عشق است واین تعبیر بدان جهت است که بعقیدهى عامه مروارید از باران در درون صدف متولد مىگردد. بعضى از شارحان مثنوى گوهر را نیز بجامعیت اسماء و صفات الهى توجیه کردهاند.
قطره دل را یکی گوهر فتاد: یعنی در دل کوچک ما که قطرهای بیش نیست، گوهری پنهان است که خداوند آن را به دریاها و گردونها نداده است. این گوهر، معرفت و شناخت اسرار الهی میباشد که در آیه شریفه سوره احزاب میفرماید: این امانت را بر آسمانها و زمین و کوها عرضه کردیم، از بر گرفتن آن ابا کردند، اما انسان بار این امانت را بر دوش گرفت: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»:ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)![3] جانی که شایستهْ ادراک حقایق الهی باشد گوهر کمیاب است. وبعضى از شارحان مثنوى این بیت را نیزاشارت گرفتهاند به به حدیث:لا یسعنى ارضى و لا سمائى و یسعنى قلب عبدى المؤمن.[4] بقول حافظ:
فرشته عشق نداند که چیست،قصه مخوان |
|
بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز |
( 1021) دانشهاى اهل حس همان پوز بند است که آنان را از شیر خوردن از پستان آسمانى محروم مىسازد . ( 1022) یک قطره است که در دل صدف جاى گرفته و گوهر از آن بوجود آمده باقى هزاران هزار قطره همگى بدریا و کوه باریده است.
مولانا معتقد است علوم ظاهرى و حسى از قبیل علوم نقلى و هر چه به تقلید فرا گیرند غالبا انسان را بخود مشغول مىدارد و گاهى نیز عجب و غرور و خود پسندى را تحریک مىکند و طورى فضاى ادراک را تنگى مىسازد که گنجایش عقیدهى دیگر ندارد و اندیشهى تازه را بر نمىتابد، این حالت را در بسیارى ازین نوع علما و دانشمندان مىبینیم، اینان بصورتى در آن چه خوانده و دانستهاند متحجر مىشوند که دیگر وراى آن حقیقتى را قائل نیستند و معتقد هستند که در علم و دانش بر روى دیگران بسته شده است تا بدان حد که مخالفان خود را کافر یا سفیه و بىشعور مىخوانند در صورتى که خاصیت معرفت و علم حقیقتى ایجاد عشق و طلب و پژوهش مطلب تازه و جدید و یا دست کم انصاف است بنا بر این مولانا این جنس دانش را به پوز بند گوساله تشبیه مىکند بمناسبت آن که گوساله با وجود پوز بند از خوردن شیر و مکیدن پستان محروم است و این علما نیز بسبب عجب و غرورى که ازین علوم قشرى در دل و دماغشان پدید مىآید از کسب حقیقت باز مىمانند و اکتفا بدین علوم مانند پوزبندى است که بر استعداد و قابلیت آنها بسته باشند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |